شاعر آبملخ

ساخت وبلاگ
سوخته جان از شادیِ احساسِ دیروزم هنوزکودکی های قشنگ  و خاطراتِ جانـفُروزخالصی های خیال و خستگی های محالحیثِ احساسِ عمیق و لحظه های احتمالواژه های سوخته و سرکوبِ از جنس حَیافُرصتِ از دست رفته از شروع تا انتـهـا.آن همه دلواپسی در خاطراتی بی شمارزندگــی در نقشِ نـاب لحظه هایِی بیقرارهی تلنگر میزند بر خواب و این شبهای مناز غـم امروزِ بی تو همچنین فــرادی مــنرسمِ تقدیر اینچنین تصویر در من میکشیددلخوشی شاعر آبملخ...
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : سوخته, نویسنده : moosavialia بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 12:06

فهمِ ذوقم چون مُهیا میشود
روزگارم با تو معنا میشود

اشتیاقم با همه دیوانگی
عاقلانه با تو شیدا میشود

یوسف گمگشته ی کنعانِ من
گاه و بی گاه در تو پیدا میشود
.
جان به لب کرده مرا این خاطرات
بی درنگ  بغضم هویدا میشود

مانده ام در لحظه های انتظار
طاقتم امروز و فردا میشود

رسم و تقدیر تو بود ای روزگار
عاقبت همدرد تو جور و ستمها میشود

سید علیرضا موسوی

https://telegram.me/vamooche

شاعر آبملخ...
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 12:06

مرا در من.، تو مَحیای خودت کردی
مُهیای تو، من بودم تو بد کردی.

به هر واژه مرا مفعول خود کردی
بنام دل مرا مشغول خود کردی

به فریادِ سکوتم ریشه ها کردی
ستمها با منو این کوچه ها کردی

ستم بر خاطراتی  زخم خورده
که اینگونه تو را یاد من آورده.

غبار و خاک این رویای غم دیده
فقط انگار دل ما را پسندیده

علیرضا موسوی

https://telegram.me/vamooche

شاعر آبملخ...
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : خورده, نویسنده : moosavialia بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 12:06

روزهایست که خود گم کرده در خویشم دراین سرگشتگی دایم به تو وابسته تر میشمزمان بگذشت و آسان.، سخت تر می شدعبور از این هیاهو و مسیرِ تلخِ در پیشمچه تقدیری رقم خورده وفا زخمی تر از غم شدنمیگنجد خیالم را که آبِ روی آتیشمحقیقت پشت پا خورده در این غوغای ویرانیدر این کذبِ حقیقت نام دلم مات و خودم کیشمزمان بغض کرده در این خاطرات غم گرفتهبگو آخر غمِ دل را چه راه و چاره اندیشمتو آسوده خزان کردی بهارم زندگانی شاعر آبملخ...
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : مسمومِ, نویسنده : moosavialia بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 12:06

دل سوخته ی تَعرفهء عشقِ نهانم
بی پرده سخن واکنم ای راحتِ جانم

آن روز که چشمم به حیای نگهت بود
ما بینِ منو دیگرِ من فاصله افــزرود

جان در کفِ جان بود و تَنم شوقِ تمنا
سربسته زبان بود و دلم زخمِ تَسلا

مشتاقترین بودم از آن لحضه ی دیدار
گم گشته خود گشتم و دل در تو پدیدار

افسونم و افسوس از این رسم زمان بود
 احساس ِ تو بهر دگری دل نگران بـود

 علی رضا موسوی
https://telegram.me/vamooche

شاعر آبملخ...
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 12:06